داستان جذاب «ضمانت قاتل!» (گوهر ارزشمند اعتماد)
سالها قبل در زمان پادشاهی کوروش، مردی را به جرم قتل دستگیر کردند و او را برای محاکمه نزد کوروش آوردند. از آن جا که پسران مقتول تقاضای قصاص کردند؛ حکم اعدام مرد قاتل صادر شد.
در روز موعود، مردم در میدان اصلی شهر جمع شدند. در میان ازدحام جمعیت، قاتل را کشان کشان آوردند و پای چوبهی دار بردند. قبل از اجرای حکم اعدام، قاتل با اصرار و التماس، از کوروش تقاضا کرد که به او 3 روز مهلت بدهد تا به شهری دیگر برود و با مادرش خداحافظی کند و تا عصر روز سوم برگردد.
پادﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ میکند که تو فرار نکنی و حتما برگردی؟
ﻗﺎﺗﻞ با ناامیدی به ﻣﺮﺩﻡ نگاه میکرد. یکی از میان جمعیت فریاد زد: من او را ضمانت میکنم! همهی نگاهها به طرف مرد برگشت.
مردم دیدند که تاجر بزرگ شهر حاضر به ضمانت قاتل شده است!
پادﺷﺎﻩ با تعجب پرسید: ﺍﯼ بزرگمرد، ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ قاتل ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
تاجر گفت: ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ.
پادشاه گفت: ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ نمیشناسی ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ تو را به جای او اعدام میکنیم!
تاجر گفت: باشد. من او را ضمانت میکنم!
ﻗﺎﺗﻞ را آزاد کردند و ﺭﻓﺖ. روز سوم فرا رسید. تا زمان غروب آفتاب، مرد قاتل برنگشت. دستور دادند که تاجر را بیاورند و همه در میدان شهر جمع شوند. دلهای نگران در سینه میتپید. تاجر بزرگ شهر را بر روی سکوی اعدام بردند.
ماموری با صدای بلند شروع به خواندن حکم کرد : امروز کسی را باید اعدام کنیم که ضامن قاتل بوده است!
مرد تاجر روی سکوی اعدام نگاهش را به خورشید دوخته بود که کم کم داشت غروب میکرد.
ناگهان یک سیاهی در دوردستها دیده شد. سیاهی نزدیک و نزدیک تر آمد تا جایی که چهرهاش قابل تشخیص بود. او مرد قاتل بود که نفس نفس زنان از راه رسید و فریاد زد: من آمدم. ضامنم را آزاد کنید! همهی نگاهها به مرد قاتل دوخته شد.
پادشاه با ناباوری ﭘﺮﺳﯿﺪ: چطور شد که ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ، در حالی که میتوانستی ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟
ﻗﺎﺗﻞ پاسخ ﺩﺍﺩ: ای پادشاه ! نمیخواستم کاری کنم که بعد از این ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ: ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ میان این مردم ﺭﻓﺖ و دوست نداشتم اعتماد و اطمینان مردم به هم خدشه دار شود.
پادشاه رو به مرد تاجر کرد و ﭘﺮﺳﯿﺪ: تو چطور حاضر شدی ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ کنی؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: من او را میشناختم و میدانستم که قولاش قول است. نمیخواستم مهربانی ﻭ دلسوزی در میان مردم کمرنگ شود.
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ و او را بخشیدیم. چون نمیخواهیم ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ برود!
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
1 Comment
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.